کارآفرینی در عرصه علوم انسانی (الزامات و اقتضائات)- بخش دوم- دکتر مهدی خلیلی

کارآفرینی در عرصه علوم انسانی (الزامات و اقتضائات)
دکتر مهدی خلیلی، پژوهشگر مسائل اجتماعی
(بخش دوم)
اگر با نگرشی انسانمحورانه به پدیدهی کارآفرینی نگریسته شود و مسئلهی آفرینش کار و حرفه را در پیوند با نوع انسان به مثابهی موجودی با ابعاد روانشناختی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، فکور، تصمیمگیرنده، انتخابگر، تحلیل کننده و تاثیرگذار و تاثیر پذیر نگریسته شود، آنگاه پیوند میان علوم انسانی و کارآفرینی میتواند عرصهای برای خلاقیت، درآمدزایی، پاسخگویی به نیازهای هویتی- فرهنگی طیفهای گوناگون اجتماعی و عواملی از این دست باشد. بر اساس چنین نگرشی به انسان، علوم انسانی و کارآفرینی است که برخی، با نهادن انگشت تاکید بر این درهمتنیدگی پراهمیت، تاکید میکنند که در میان جوامع کنونی، آنهایی که قادر باشند میان منابع و قابلیتهای کارآفرینی منابع انسانی خود رابطه معناداری برقرار کنند، پیشتازند.(رحیمیان و دیگران، 1392: 189)
بر این اساس، نخستین مرحلهای که در مسیر بهبود پیوند میان کارآفرینی و علوم انسانی میبایست انجام گیرد و هر گونه بیتوجهی نسبت بدان، چرخهی ناکارآمد و غیر مفید پیشین در حوزهی علوم انسانی و کارآفرینی در ایران بر همان روال سابق تداوم خواهد یافت، بحث آموزش و جدی گرفتن آن است. هر چند در کشورهای توسعه یافته، استعدادیابی و آینده شغلی افراد قبل از ورود به مدرسه انجام میشود اما بـه طـور مشخصی نیروی انسانی با منشاء اندیشه و ایده خلاق و همچنین با خصوصیات ارزش آفرینی و کارآفرینی در ایران محصول دستگاه آموزش عالی است که میبایست خود دارای برنامههای جامعی برای کارآفرینی باشد. یکی از مؤلفههای مـهم در قـضاوت دربـاره کارایی داخلی و خارجی آموزش عـالی، کـیفیت آمـوزش نیروی انسانی در هماهنگی با نیازها و تغییرات بازار کار است. از طرف دیگر در هزاره سوم و با ظهور مسائل اقتصادی و فرهنگی گوناگون در سطح کـشورها و تـغییر الگـوی زندگی و انتظارات قشرهای گوناگون، نقش دانشگاهها در پاسخگویی بـه نـیازهای رو به افزایش مردم و صنایع، بیشتر از هر زمان دیگری است. بنابراین نوعی توافق چندگانه بین دانشگاه و جامعه باید صورت گـیرد در غـیر ایـن صورت، توسعه اجتماعی و اقتصادی کمرنگ میشود.(رحیمیان و دیگران، 1392: 190)
آنـچه تـاکنون در دانشگاههای ما مورد توجه بوده مـسئله آمـوزش است، اما به مسائل پژوهشی و تحقیقاتی آنچنان که باید توجه کافی نشده است. هنوز عـمده دانـشجویان ما با مسئله کارآفرینی بیگانهاند، زیـرا زیرساختهای کافی و فیزیکی بـرای تـوسعه کارآفرینی فراهم نیست، لذا اشتغال دانـش آمـوختگان دانشگاهی به یک معضل اجتماعی مبدل شده و زمینه برای فرار مغزها و مشاغل کـاذب فـراهم گردیده است. بنابراین ضرورت بازنگریهای ویژه در کارکردهای نهادهای دانشگاهی را بارها نمایان ساخته است و اینکه از دانشگاههای نسل سوم به عنوان نهادهایی در پیوند بیشتر با بازار کار، شکوفایی و خلاقیت و کارآفرینی نام برده می شود که بایست به سمت حل چالش های کشور ساماندهی و هدایت شوند، ناظر به ضرورت تجدید نظرهاییست که میبایست در این حوزه انجام بگیرد.
در واقع، دانشگاهها باید بپذیرند که وارد مرحله سـوم از حـیات خود شـدهاند و دیـگر وظـایف و کارکردهای آنها از دو وظیفه سـنتی؛ آموزش و پژوهش فراتر رفته و در این مقطع ضرورتاً باید در پیوند با صنعت و نیاز بازار، دانش فنی و علمی خود را در جهت کمک به تولید و رونق اشتغال، کاربردی نموده و در این زمینه به کشور کمک کنند. در حوزه علوم انسانی نیز گفتمان سازی «صنعت فرهنگی»، «اقتصاد فرهنگ»، «فناوریهای نرم» و «صنایع نرم» جزء الزامات علمی، نظری و تقویت تئوریهای این عرصه می باشد که کمتر مورد اقبال قرار گرفته است. به بیانی عرصه علوم انسانی، قلمرو وسیعی است که در پیوند با مسائل اجتماعی و فرهنگی قرار دارد و ضرورت توجه به ظرفیتهای علوم انسانی در راستای کارآفرینی، لاجرم به ظرفیتهای پیدا و پنهان صنعت فرهنگی مرتبط می باشد.
بنابراین تدوین چشم انداز و سند ملی کـارآفرینی در عرصه علوم انسانی، تـغییر در مـأموریت و رسـالت دانـشگاه، هدایت و ساماندهی اتاق فکرهای استانی اساتید و دستگاههای اجرایی به سمت تعامل علوم انسانی با صنعت فرهنگی، تسهیل ورود بیشتر تشکل های دانشجویی و فعالیت های داوطلبانه انجمن های علمی ـ دانشجویی و کانون های فرهنگی، هنری و اجتماعی دانشجویان، ترغیب بیشتر مراکز رشد و پارک های علم و فناوری به سمت بستر سازی و حمایت از ایدهها و طرحهای خلاق فرهنگی و رشتههای مغفول مانده علوم انسانی، حمایت از راه اندازی اندیشکدههای علوم انسانی و صنایع نرم، حمایت از شرکتهای فناور نرم و فرهنگی به سوی ارزش آفرینی و ظرفیت سازی در حوزه علوم انسانی و... از الزامات و اقتضائات توسعه کارآفرینی در حوزه علوم انسانی است.
با چنین رهیافتهایی، علوم انسانی در تمامی شاخههای آن، فرصتی برای پیوند بیشتر با بازار کار و کارآفرینی خواهند یافت. اگر چه این مسئله در آنچه که به برخی زیرشاخههای علوم انسانی مانند اقتصاد، حسابداری، روانشناسی و حقوق مربوط میشود، نگرانی کمتری نسبت به بقیه رشتههای علوم انسانی ایجاد نموده است ـ و البته گرایش و تمایل به این رشتهها نیز تحت تاثیر یک نوع فرهنگ اجتماعی و گرایشات خانوادگی قرار داشته و موازنهی میان این رشتهها را به گونهای ناخواسته بر هم زده است ـ اما به عنوان نمونههایی از آن دست از شاخههای علوم انسانی که در پیوند با کارآفرینی مغفولتر واقع میشوند و نگرشی عمیق، زیرساختی و فرهنگ محور را کمتر به خود میبینند، مانند رشتههای تاریخ و جغرافیا، میتوان تمایل طیف قابل توجهی از دانشجویان و دانش آموختگان به این رشتهها را با ارائهی برخی آموزشهای بنیادین و کشف خلاقیتها و پرورش ایدههای آنان در حوزههای بسیار پراهمیت و حساسی مانند صنعت گردشگری هدایت نمود.
منابع:
ـ رحیمیان و دیگران، «واکاوی راهکارهای بهبود کارآفرینی دانشگاهی در حوزه علوم انسانی و ارائه یک نظریه زمینهای»، مجله ابتکار و خلاقیت در علوم انسانی، شماره 2، پاییز 1392