هنر، خلاقیت و علوم شناختی
هنر، خلاقیت و علوم شناختی
هرچند علوم شناختی به مثابه یک رشته دانشگاهی حوزه ای نسبتاً جدید است، ولی در مطالعات مربوط به هنر سابقهای طولانی دارد. برای نمونه، در زمینه هنر سینما میتوان مباحث مرتبط با این حوزه را تا دهه 1910 ، به ویژه در آرای دو تن از مهمترین نظریه پردازان آغازین سینما (هوگومونستربرگ و سرگئی آیزنشتاین) پی گرفت و مباحث آنان را با علوم شناختی مرتبط دانست.
تخیل و خیال همواره یکی از تاریکترین قوای ذهنی انسان بوده است. پژوهشهایی که تاکنون در علوم شناختی در زمینه خیال صورت گرفته هنوز نتوانسته از تمامی اسرار و رموز این قوه پرده بردارد، ولی رویکردهای شناختی میتوانند ویژگی اصلی خیال (همانندی چشمگیر میان تخیل و باور) را روشنتر سازند.
از این رو، کندوکاو در ماهیت تخیل در هنر و رسانه، از حیطههای پژوهشی مناسب برای علاقهمندان و دانش آموختگان و متخصصان علوم شناختی و هنر و رسانه است. یکی از این حیطهها، پژوهش درباره خلاقیت است. زیرا خلاقیت به طور کلی به تخیل و خیال ربط پیدا میکند و در پیوند با تعقل و تفکر قرار میگیرد.
خلاقیت از مفاهیم و اصطلاحاتی است که بر سر تعریف دقیق آن توافق وجود ندارد. بخشی از این گستردگی تعاریف را میتوان ناشی از ماهیت پیچیده خلاقیت و حیطههای متنوع آن دانست. برای نمونه، اختراع برق توسط ادیسون و اختراع تلفن توسط گراهام بل (یعنی اختراع دو محصول تازه) جزو مصادیق خلاقیت است. از سوی دیگر، پیشرفتها و دستاوردهای پزشکی، آثار هنری شامل نقاشی و موسیقی و نمایش و فیلم و دیگر هنرها، و حتی اصول و قوانین علمی نیز در زمره تولیدات خلاق قرار میگیرند. همین تنوع و گستردگی در عرصهها و نمونههای خلاقیت موجب شده تا تعاریف متعددی از آن ارائه شود.
بنا به ماهیت پیچیده و متنوع خلاقیت، تعاریف گوناگونی از آن ارائه شده است. برخی خلاقیت را توانایی مشاهده امور و اشیا به روشهای جدی، مرزشکنانه و گذر از چارچوبهای موجود، تفکر متفاوت، تولید چیزهای نو، و کاربرد اشیا و اشکال به ظاهر نامرتبط و تبدیل آنها به شکلهای تازه تعریف کردهاند. برخی خلاقیت را محصول مهارتها و ویژگیهای فردی یا شخصیتی، از جمله جسارت، کنجکاوی، استقلال رأی، درونگرایی، شوخ طبعی، و از همه مهمتر گرایش به تجربهورزی دانستهاند. برخی نیز خلاقیت را وابسته به محیط میدانند و شرایط محیطی (مانند افراد، مکانها، اشیا، تجربههای فردی یا گروهی، و مهمتر از همه محیط خانواده و
مدرسه( را عامل مهمی در بروز و پرورش و تقویت خلاقیت میدانند. همه این دیدگاهها که خلاقیت را محصول مهارتها و ویژگیهای شخصیتی فرد خلاق میدانند بر دو عامل تجربهورزی و نوآوری در محصول تأکید دارند.
برخلاف دیدگاههای بالا (به ویژه دیدگاه ویژگیهای شخصیتی یا فردی) که خلاقیت را مشروط به استعداد ذاتی فرد میدانند، برخی معتقدند استعداد نقش اندکی در خلاقیت دارد و رسیدن به نوآوری در محصول به تمرین و پشتکار نیاز دارد و اگر پشتکار و تمرین در کار نباشد، نوآوریهای فرد در حد ایده یا اندیشه خام باقی میماند و به منصه ظهور نمیرسد. به نظر میرسد این دیدگاه بیشتر بر جنبه کاربردی خلاقیت، به گونهای که محصول تازهای ایجاد شود تأکید دارد. شاید بتوان گفت این تعریف در زمینه هنر هم صدق میکند. زیرا در زمینه هنر، ارائه ایدههای تازه نوعی خلاقیت مبتنی بر استعداد تلقی میشود که چه بسا به ایجاد سبکها یا جریانهای هنری تازهای منجر شود.
نکتهای که بیشتر متفکران و نظریهپردازان خلاقیت بر آن تأکید میورزند، تمرین است. از دید این افراد، تمرین باعث حفظ و شکوفایی خلاقیت است. البته این افراد خلاقیت را همان مهارت در انجام فعالیت میدانند. مهارت در هر کار اگر با تمرین مستمر همراه نباشد از بین میرود یا رو به کاهش میگذارد. اگر تمرین پیوسته در کار نباشد، مهارت در نوشتن داستان ساختن فیلم، بازی در نمایش، نواختن موسیقی، آوازخوانی، نقاشی، و ورزشهای گوناگون مانند دوچرخه سواری، فوتبال، کشتی، والیبال و غیره احتمالاً متوقف یا کند میشوند. این دیدگاه به خلاقیت به مثابه مهارت در زمینه هنر بسیار رایج است و تا اندازه زیادی درست هم است.
در کل این نتیجهگیری میشود که «خلاقیت فرآیندی ذهنی است». دلیل این نتیجهگیری نیز این است که خلاقیت برآیند دو قوه تصور و تعقل است که هر دو از قوای ذهنی انسان است و هر جا پای ذهن در میان باشد، علوم شناختی نیز حضور دارد. عمده مباحث مربوط به خلاقیت از دیدگاه روان شناسی شناختی تعریف خلاقیت، معیارهای خلاقیت، انواع آثار خلاق و راههای پرورش و تقویت خلاقیت است.
محمد شهبا
عضو هیات علمی دانشگاه هنر
نظر شما :